loading...

میم باید بود

تراوشات ذهنی یک دانشجوی درونگرا

بازدید : 205
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 1:22

ذهنم قدم به ذهنیت یار میکشد
که از هر چه میکشد سر اسرار میکشد
بر روی بام تا خود صبحم خمار دوست
باده کشی شدم که بی انکار میکشد
انگشت‌هایشان به سوی من اشاره شد
آری اشاره شد که چو خمّار میکشد
دیوانه و رها است شما هم ولش کنید
راهی که مانده است به اکثار میکشد
آنقدر زخمی‌ام که فراموش کرده ام
آنقدر یادم است به اقرار میکشد
باید که طی کنم برسم من به شهر یار
آن شهریار کز همه اقشار میکشد
باید سفر کنم که بیابم نشانی اش
خورشید از نبودن اسفار میکشد
گر من اویس باشم او هم محمد است
مثل علی ز دوری عمار میکشد
گفتند بین راه بمان شاید آید او
دنیا کنون ز جمله این بار میکشد
آوردنی است آمدنی نیست نور حصر
این روزنه ز مردم بی عار میکشد
در جمعه‌ها نایست و در جمجمه طلب
چون مهدی از جماجم کم کار میکشد

توطئه‌ای به نام توهّم‌توطئه !
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 14
  • بازدید کننده امروز : 14
  • باردید دیروز : 4
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 66
  • بازدید ماه : 399
  • بازدید سال : 3423
  • بازدید کلی : 12187
  • کدهای اختصاصی